بودا و بوداييان (2)

امیدوارم لحظات خوبی در این وب سایت داشته باشید .....

بودا و بوداييان (2)
نویسنده : علي قاسمي تاریخ : شنبه 12 فروردين 1391

 

بودا و بوداييان (2)

گسترش‌ بودا : تاريخ‌ بودا از هنگام‌ تأسيس‌، تا زمانى كه‌ دين‌ رسمى كشورهاى فارس‌ و ماوراءالنهر شد، تاريخى‌ پيچيده‌ و مبهم‌ است‌ . اما نظر مشهور- بنابر قول‌ بستانى‌- اين‌ است‌ كه‌ اين‌ مكتب‌ با مشكلات‌سختى روبه‌ رو شد و انشقاق‌هايى ...

گسترش‌ بودا
تاريخ‌ بودا از هنگام‌ تأسيس‌، تا زمانى كه‌ دين‌ رسمى كشورهاى فارس‌ و ماوراءالنهر شد، تاريخى‌ پيچيده‌ و مبهم‌ است‌ . اما نظر مشهور- بنابر قول‌ بستانى‌- اين‌ است‌ كه‌ اين‌ مكتب‌ با مشكلات‌سختى روبه‌ رو شد و انشقاق‌هايى در آن‌ رخ‌ داد، كه‌ تعداد آنها به 18 طايفه‌ مى‌رسد. مشهورترين ‌اين‌ طايفه‌ها عبارتند از:
1 ـ وى باشيكا؛ يعنى جدايى طلبان‌، كه‌ داراى شاخه‌هاى بسيارى است‌.
2 ـ سوترانيتكا؛ يعنى پايبندان‌ به‌ قواعد اصيل‌.
گفتنى است‌، گسترش‌ آيين‌ بودا مديون‌ شخصى است‌، به‌ نام‌ «آشوكا» كه‌ نزديك‌ دو قرن‌ و نيم‌ پس ‌از ظهور بودا مى‌زيست‌. علت‌ انتشار بودا ـ آن‌ گونه‌ كه‌ در دايره ‌المعارف‌ بستانى آمده‌ است‌ ـ به‌ هجوم‌ اسكندر مقدونى به‌ سرزمين‌ هند برمى‌گردد. او توانست‌ بر قسمت‌ اعظمى از هند تسلط‌ يابد. در اين‌ بين‌، در سال 1321 ق‌. م‌. يكى از اميران‌ هندى به‌ نام‌ «شاندارگوبتا» قيام‌ كرد و قبائل ‌زيادى را دور خود گرد آورد و توانست‌، يونانيان‌ را از كشور خود بيرون‌ براند و تمام‌ هند را يكپارچه‌ تحت‌ فرمان‌ خود درآورد. او، «شودرى‌» بودن‌ خود ـ پايين‌ترين‌ طبقه جامعه هند ـ و نيز حملة‌مقدونيان‌ به‌ هند را بهانه‌اى براى از بين‌ بردن‌ قدرت‌ برهمنان‌ قرار داد.
پس‌ از او، پسرش‌ «بندوسارا» به‌ حكومت‌ رسيد و «ميگشينس‌» تاريخ‌نويس‌ يونانى را به‌ دربار خودپذيرفت؛‌ تا خوى فضولى وى را سيراب‌ نمايد.
بندوسارا، پسرش‌ «دارما سوكا» يا «شوكا» را ـ بنابر بعضى منابع‌ ـ به‌ جانشينى خود در دولت‌ مورياتعيين‌ كرد. شوكا حكومت‌ خود را گسترش‌ داد و سياست‌ خشونت‌ و سلطه‌ بر ديگران‌ را از راه ‌نظامى در پيش‌ گرفت‌؛ اما وى و بنا به‌ گفته «ويل‌ دورانت‌» طولى نكشيد كه‌ از جنگ‌ و قدرت‌ بيزار شد، و به‌ آيين‌ بودا گرايش‌ پيدا كرد و گمشده خود را در آن‌ يافت‌. او به‌ آيين‌ بودا درآمد و به‌ نشر آن ‌پرداخت‌، و اعلان‌ كرد، كه‌ از اين‌ پس‌ فتوحات‌ او در راه‌ دين‌ خواهد بود. بستانى مى‌گويد او با لقب ‌«بياداسى‌» (محب‌ّ پرهيزكار) قانون‌هاى صبورانه‌ و شفقت‌آميزى را رواج‌ داد؛ كه‌ آثار آن‌ به‌ صورت‌كنده‌ كارى شده‌ بر روى ستون‌ هايى در دهلى و الله‌آباد و نيز بر روى صخره‌هايى نزديك‌ پيشاور درغزاره‌ و اوريسا و غير آن‌ پيدا شد ؛ اما به‌ زبان‌ «بركليت‌» يعنى عاميانه‌ بود، نه‌ به‌ زبان‌ برهمنان‌؛ يعنى سانسكريت‌. اين‌ قوانين‌، به‌ انجام‌ كارهاى نيك‌، حفر چاه‌، درختكارى‌، ساختن‌ راه‌ وبيمارستان‌ و پاركهاى عمومى و جنگل‌ امر مى‌كنند، و از قصاص‌ كردن‌ به‌ صورت‌ قتل‌ بازمى‌دارد.
او همچنين‌ هيأتهايى دينى به‌ كشمير، سيلان‌ (سرى‌لانكا)، امپراتورى يونان‌ و كوههاى هيماليا فرستاد و بدين‌ ترتيب،‌ بودا كه‌ مذهبى از مذاهب‌ هند بود، به‌ يك‌ دين‌ جهانى تبديل‌ شد. اين‌مطلب‌ را بستانى و شلبى نيز تأييد مى‌كنند.

بودا در عصر نوين

دين بودايي كه امروزه از نظر تعداد پيروان يكي از چهار دين بزرگ جهان به شمار مي رود در قرن ششم ق . م در مقابل قدرت برهمنها در هندوستان به وجود آمد و با سرعت در شبه قاره هند و سپس در كشور هاي همجوار انتشار يافت اين دين كه قرنها در هند رواج داشت بعد از اين كه تغييرات مهمي در دين هندو به وجود آمد در اثر مخالفت برهمنها جاي خود را به دين هندونئسم واگذاشت و از جايگاه اصلي خود دور شد.
اين دين از همان روزهاي نخستين پيدايش خويش در سرزمين هند تا كشورهايي كه امروزه پيرو مرام تراوادا مي باشند همواره به صورت نيروي متحد كنندة حيات اجتماعي پيروان خود، در همة ابعاد و شاخه هاي آن عمل كرده است. در حال حاضر دين بوديسم در چين و ژاپن پيروان بسياري دارد. در هند و چين فرانسوي، مذهب تازه اي تحت عنوان آئين بودايي جديد ظهور نموده كه تمام موجودات مقدس اديان بزرگ ديگر را براي تقديس در اطراف بودا جمع مي كند كه بعضي از اروپائيان نيز مجذوب كيش بودا گشته اند. و عبادتگاه بودائي و كتابخانة آن در سالن (جمعيت دوستداران دين بودا) در پاريس نمونه اي از اين علاقه مندي است.
در كشور تبت دين بوديسم در اطراف سلسله مراتب روحانيان و رهبانان تمركز يافته و صورتي به خود گرفته است كه از آن به آئين (لاما) تعبير مي كنند اين شعبه ي دين بودايي نه تنها در آن سرزمين ريشه گرفته و انتشار يافته بلكه از آنجا به خارج سرايت كرده است. هم اكنون دين بودايي (لاما) آنچنان در زندگاني مردم ديار تبت نفوذ و رسوخ كرده است كه يك پنجم كل ساكنان آن كشور در ديرها و صومعه ها بودائي لاما منزل دارند و معتقدند كه لااقل يك پسر از هر خانواده بايد در خدمت، روحاني و رهباني در آيد. اين ديرها نه تنها موسسات ديني و مذهبي هستند بلكه اكنون مركز قدرتهاي سياسي و مهد تحقيقات و تدرسات علمي نيز مي باشد.
دين بودايي ماهايانا در كشورهاي پيرو آن به اندازه كافي شبيه به هم مي باشد.
برجسته ترين مثال تفكر حيات ماهايانايي در جهان معاصر را بايد در ژاپن ملاحظه نمود. مدارس مهم هنوز در آنجا فعال مي باشند. چندين دانشگاه بودايي كاملا شناخته شده هستند و حيات دين بودايي نيز چه در معابد و چه در منازل بودائيان جريان دارد.
كشور چين در ثلث اول قرن حاضر صحنة يك حركت اصلاح طلبانه بودايي بوده كه با تهاجم ژاپن به آن كشور در سال 1937 ميلادي و هشت سال جنگ متعاقب آن قطع گرديد.
بنيانگذار و رهبر اين نهضت يك كشيش بودايي به نام (ت آي هسي) بود.
در ماجراي انقلاب فرهنگي چين در سال 1966 م تمام معابد بودايي بسته شد به نحوي كه ديگر هيچ نشان مشهوري از فعاليت هاي بودايي در هيچ كجاي چين به چشم نمي خورد.
در سالهاي اخير بودائيان آسيا از ژاپن و آسياي جنوب شرقي تا سرزمين آمريكا پيش آمده تبعيت و پيروي تعداد زيادي از امريكائيان و اروپائيان را به دست آورده اند، مراكز تفكر و مراقبه بودايي در همه جا بوجود آمده است.
در حال حاضر تعداد بي شماري كتاب و جزواتي كه در آنها امريكائيان و اروپائيان كه به دين بودايي درآمده و از ارزشها و تعاليم آن سخن مي گويند در دسترس عموم قرار دادند. و حتي دانشگاه هايي نظير دانشگاه دارماريلم در ايالت كاليفرنيا تاسيس يافته است.
در سالهاي اخير كنفرانسهاي جهاني متوالي و متعددي از پيروان دين بودايي تشكيل گرديده كه از همه قابل ذكرتر كنفرانسي است كه در سال 1956 ميلادي در رانگون پايتخت برمه به مناسبت دوهزار و پانصدمين سال تولد بودا برگزار گرديد. اين كنفرانس كه به ابتكار بودايي هاي برمه برگزار گرديد و بخش اعظمي از هزينة آنرا نيز دولت برمه پرداخت نمود، نه تنها صاحب نظران بودايي را از كليه سرزمينهاي مربوطه به اين دين گرد هم آورد، بلكه دستاوردهاي ديگر مهمي نيز داشت.
بودا كه با لهجة هند باستان سخن مي گفت و دامنة راه ميانه اش در زمان هاي مختلف به اقصي نقاط آسيا گسترش پيدا كرده بود اكنون از كانون هاي اصلي ايمان و اعتقاد مذهبي در دنياي جديدمي باشد. امروزه او كسي است كه در سرتاسر جهان مورد تعظيم و تكريم بوده و در عميقرين سطح احساسي پيروان خويش جاي گرفته است.
مي توان گفت كه در قرن بيستم گروه ها و معابد بودايي را مي توان تقريبا در تمام شهرهاي مهم اروپا و آمريكايي شمالي ملاحظه نمود.
در پايان بايد متذكر مي شويم كه گسترش بودا در جهان عامل مهمي هم دارد كه معمولا از كنار آن به راحتي مي گذريم. اين عامل توسط نظام سرمايه داري غرب به وجود آمده كه آن را بايد عامل تبليغاتي رسانه اي دانست. نظام سرمايه داري غرب به خوبي دريافته است كه دين اسلام مهم ترين مانع گسترش اين نظام در جهان است و يكي از ترفندهاي مبارزاتش بر عليه اين دين استفاده از اديان خنثي مي باشد چرا كه آيين بوديسم و هندوئيسم كه هيچ نوع ايدئولوژي منسجم و سازمان يافته اي ندارد، ابزاري مناسب براي تحقيق و رام كردن توده هاي مردم مي باشند و مي توانند به صورت كاذب نيازهاي معنوي انسان را اشباع كنند و حتي آنان را آماده پذيرش سرمايه داري ليبراليسم هم بكنند امري كه امروزه در ژاپن، چين و كشورهاي جنوب شرقي آسياي يعني حوزة نفوذ بوديسم صورت تحقق به خود مي گيرد و آنان را به ابزار دست نظام سرمايه داري غرب تبديل مي كند.

اصول آيين بودا

در حقيقت، بودا دو مطلب را اصل آيين خود قرار داده است:
اصل اول: شرّ و درد و رنج بودن عالم هستي و مايهي اندوه دانستن هر آنچه انسانها به آن دل ميبندند و از آن به زندگي تعبير ميکنند.
اصل دوم: تنها راه نجات از رنج و شرّ عالم و اندوه زندگي، پيوستن به «نيروانا» است که ميتوان آن را نوعي عدم و رها شدن از قيد وجود دانست.
با توجه به مطالب فوق بايد گفت: درست است که بر اساس تعريفي که ميگويد: «دين الهي مجموعهي عقايد و اخلاق و قوانين و مقرراتي اجرايي است که خداوند آن را براي هدايت بشر فرستاده است...»، آيين بوديسم يک دين به معناي واقعي نيست، ولي چون طرفداران آن تلقي دين از آن را دارند و ميخواهند با ايمان به آن به رستگاري برسند، ميتوان انتقادهاي کلي زير را بر آيين بودا وارد دانست.

1. انکار مباحث نظري و اعتقادي

در آيين بوديسم بر خلاف اديان ابراهيمي که از دو بخش عمدهي نظري ـ اعتقادي، و عملي ـ تکليفي تشکيل شده اند، خبري از مباحث نظري و اعتقادي نيست و هر کس که ميخواهد پيرو اين آيين شود، بايد بدون هر گونه استدلالي، حقيقت رنج، يعني شر بودن زندگي را بپذيرد و همچنين به اصل «سامسارا» (تناسخ)، يعني تکرار ازلي تولد و مرگ و جابه جا شدن يک روح از جسمي به جسم ديگر، ايمان داشته باشد تا بتواند با عمل به هشت راه بودا خود را از چرخه ي «سامسارا» رهايي بخشد.
بوديسم در مباحث اعتقادي و نظري کم همت و بي رونق است و مبادي لاهوت و فلسفه ي فوق الطبيعه و امثال آن و مباحث عقلاني نزد بودا وزني ندارد. وي گفته است:
من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي ندادم و همچنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نکردم و... .
با اين همه، اين ادعا که نميخواهد در امور نظري و اعتقادي سخني بگويد، در عمل به فراموشي سپرده شده و در دام نوعي ماترياليسم گرفتار ميآيد و با ابدي و ازلي دانستن ماده و عالم به انکار صانع ميپردازد; گويا آنگاه که لازم است به سؤال مهم از کجا آمده ايم و به کجا خواهيم رفت پاسخ دهد، ميگويد: من در مباحث نظري کاري ندارم، ولي آن گاه که نوبت به انکار صانع عالم و معاد ميرسد، وعده ي خود را از ياد ميبرد و به انکار مبدأ و معاد ميپردازد. به همين دليل ميتوان گفت: بوديسم تبيين روشني براي مباحث عقيدتي ندارد و گرفتار تناقض است و چون مبادي نظري گويا و روشني ندارد، در مرحله ي عمل هم چندان موفق نيست و برنامه هاي عملي اش نيز بيشتر به توصيه هاي اخلاقي مبهم و نارسا ميماند که هر کس برداشت متناسب با ميل خود را ميتواند از آن داشته باشد; به همين دليل، در طول تاريخ که دين بودا در نواحي خارج از هند گسترش مييافت، در برخورد با اساطير و معتقدات محلي با آنها تطبيق مييافت و تغيير ميکرد.

2. انکار خداوند

اکثر اديان به خصوص اديان ابراهيمي خود را موظف مي دانند تا به سه سوال اساسي انسان پاسخ دهند به همين دليل در جواب سوال از کجا آمده ايم؟ مباحث مربوط به خالق هستي و صفات او را بيان مي کنند و در جواب سوال چه بايد بکنيم؟ بحث نبوت و وساطت پيامبر بين خالق و انسان که براي سعادت انسان از سوي خالق شريعتي آورده را مطرح مي سازند و در پاسخ به سوال، به کجا خواهيم رفت بحث معاد را مطرح مي کنند، به همين دليل گفته شده که محور اشتراک اديان ابراهيمي بحث هاي توحيد، نبوت و معاد است هر چند در تبيين آنها با هم اختلافات زيادي دارند. در اين ميان برخي از آيين ها نيز وجود دارد که يا خود را موظف به پاسخ گويي به سه سوال از کجا آمده ايم؟ چه کاري انجام دهيم؟ و به کجا مي رويم؟ نمي دانند و به همة آنها پاسخ نمي دهند يا به دليل حوادث تاريخي پاسخ هاي آنها به برخي از اين سوال ها به دست ما نرسيده است. از جملة اين آيين ها دين بودا مي باشد که ساختاري متفاوت با اديان ابراهيمي دارد و روش خاص را براي پاسخ دادن به سوالات فوق در پيش گرفته است.

صفات و ويژگي هاي خداوند در آئين بودا

آنگونه که در منابع موجود بودايي آمده، بودا در پاسخ به اين سوال که اين جهان را چه کسي آفريده است و آفريدگار جهان چه صفات و ويژگي هايي دارد، دو راه در پيش گرفته است:

راه اول: روش سکوت:

در برخي از منابع ذکر شده که هنگامي که از بودا در مورد خداوند سوال مي شد وي از پاسخ دادن طفره رفته و مي گفت: «من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي نداده و همچنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نکرده ام و در باب وحدت روح و جسم سخني نگفته ام و از بقاي روح بعد از وصول به درجة کمال، ارهت، بياني ننموده ام... چرا که در اين مقوله بحثي نکرده ام و شرح و تفسيري نداده ام؟ زيرا بحث در اين امور فايدتي را متضمن نيست و اين مسائله پايه و بنيان دين نمي باشند. از اين رو از بحث دربارة آنها در گذشتيم». از ديدگاه بودا پارسايي و رضا در شناختن جهان و خدا نيست، بلکه تنها در زيستن نيک خواهانه و دور از خود پرستي است... ». به همين دليل عده اي معتقدند «مفهوم ذهني او (بودا) از دين مفهومي کاملا اخلاقي بوده و او در همه چيز به رفتار و سلوک توجه داشت نه به مراسم و آييني با پرستش مابعد الطبيعه يا خداشناسي... ». با توجه به اين سيره بود اما، نه مي توانيم وي را منکر خدا و خالق هستي بدانيم و نه مي توانيم وي را خداشناس و اثبات کنندة خالق هستي بشماريم يعني او را نمي توان خدا پرست ناميد و نه مي توان ملحد و منکر خدا.

راه دوم: روش انکار:

برخي ديگر از شواهد تاريخي نشان مي دهد که بودا فقط به سکوت در مورد خالق هستي و صفات او اکتفا نکرده، بلکه به انکار وجود خالق و خدا پرداخته است و معتقد بوده اين عالم قديم و ازلي است و اصلا نيازي به خالق نامحدود و واجب الوجود ندارد تا ما در جستجوي او باشيم. او وقتي که به مقام بودايي رسيد در اولين اقدام براي تبليغ آيين خود در پاسخ راهباني که از او پرسيده بودند تو مي گويي «برهما» هنگام آفريدن جهان مردم را به طبقات گوناگون تقسيم نکرده است، پاسخ داد: «اصلا من باور ندارم برهما چيزي را آفريده باشد تا جهان آفريده او باشد. آنان پرسيدند: پس جهان ساختة کيست؟ بودا پاسخ داد: به نظر من جهان ابدي است و آغاز و انجامي ندارد».
در جمع بندي دو روش فوق مي توان چنين نتيجه گرفت که بودا به عنوان موسس آيين بوديسم هرگز نخواسته در مورد آفرينندة جهان و خالق هستي سخن بگويد او نه به اين که عالم چگونه به وجود آمده توجه دارد و نه آفرينش و آفريننده را مورد کنکاش قرار مي دهد او تنها چهار حقيقت از ديدگاه خود را که رکن اصلي آنها درد و رنج بودن زندگي دنيا است. محور اصلي آيين خود قرار مي دهد و با معرفي هشت راه مي خواهد انسان را از اين درد و رنج رهايي دهد و غير از اين سخني دربارة آفرينندة جهان معرفي نمي کند. بنابراين بايدگفت: در آيين بودا موجودي به عنوان خدا که آفريينده و خالق جهان باشد معرفي نشده و در اصول تعليمي وي پرستش هيچ موجودي تعليم داده نشده، هر چند واقعيت غير از اين است و در عمل برخي از فرقه هاي بودايي انسان هايي را که به عقيدة آنها روح بودا در آنها نسخ پيدا کرده و بوداهاي زمان خود هستند مي پرستند و برخي ديگر در معابد خود خاکستر تن بودا، درخت بدي (درخت بيداري) که به ياد درختي که بودا در زير آن به مقام نوريافتگي و بيداري نائل شد و تنديس و مجسمة بودا را تقديس کرده و در حقيقت مي پرستند.

مفهوم خداوند در آيين بودا

در متون بودايي تا جائيکه بررسي شده هيچ گونه اشاره اي به شناسايي خالق جهان و يا پرستش آن مطلبي ذکر نشده، و بودا نيز ادعاي رسالت و پيامبري نکرده است. لذا از نگاه پيروان آيين بودا، او فقط راهبري است که راه معرفت و سعادت را نشان مي دهد. و از وجود مافوق طبيعت که ازلي و ابدي است و خالق و صانع آسمان ها و زمين مي باشد و سرنوشت افراد انساني را در قبضه داشته و قاضي حاجات و مجيب دعوات باشد بحثي به ميان نياورده است». خدايان که در هند مورد پرستش بوده اند از ديدگاه بودا خود فناپذير و موجودات ناپايداري هستند و کم ترين اثري در حال آدميان ندارند، فلذا پرستش و عبادتي هم براي آن ها منظور نمي شود. دانشمندان بودايي خداي برهمايي را خداي مغرور و خودبين مي شناسند، بخصوص وقتي اين خدا دربارة خودش حرف مي زند، آن جا که مي گويد: «من برهما هستم من خداي عظيم و والامقام هستم، پادشاه خدايانم، من خود زاده نشده ام و مخلوق نيستم، من جهان را خلق کرده ام، من حکمران و خداوندگار جهان هستم» و بودائيان به طور صريح مي گويند: که جهان قديم است و کسي آن را خلق نکرده است. و همچنين اعتقاد به بهشت و جهنم و حساب و جزا در آيين بودا وجود ندارد.

انسان محوري بودن تعاليم بودا

در تعاليم بودا آنچه اهميت دارد، راه و روش عملي است و آنچه غير از آن باشد از ديدگاه او مخالف عقل سليم است. تمام افکار بودا در عبادت ذيل که منسوب به او است تجلي مي کند: «من از چه چيز سخن گفته ام، من دربارة بدبختي و نياز سخن گفته ام، درباره فرجام نکبت گفتگو کرده ام و نيز در باره ايماني که به فقر و نکبت و بدبختي بشر پايان خواهد داد توضيح داده ام، اما چرا اين مباحث را پيش کشيده ام؟ زيرا فقط از اين سودي حاصل مي شود که به مباني و اساس ديانت مربوط است، و آدمي را به رهايي از آلام و رنج ها و به معرفت عقل کل و نيروانه هدايت مي کند». بودا مي گويد راه وصول به مقصد و طريقه نجات هر سالک همانا تکيه بر نفس و اعتماد به نيروي ذاتي خود او است که بايد به واسطه تهذيب و تزکيه باطن خلاصي حاصل کند، در حقيقت، در مذهب او انسان مورد توجه قرار گرفته است، از اين روي مي توان گفت که اساس مذهب بودا انسان محوري است نه خدا محوري. در عين حال بايد توجه داشت که در آيين بودا و سنت هاي وابسته به آن وجود يک خالق، يعني خدا به هيچ وجه صراحتا انکار نشده است. برخي معتقدند اينکه بودا از ناحيه خدا حرف نمي زند بدان معنا نيست که او مبدأ هستي را قبول ندارد و يا از آن روي گردان است، بلکه از اين جهت بوده که همة تلاش خود را صرف مجهز کردن مردم به زهد و ترک زندگي دنيوي و نفرت دادن از اين خانه غرور و نيرنگ مي کرده است.

رسيدن به نيروانا، هدف مهم و اصلي آيين بودا

نکته قابل توجه در آيين بودا مسأله «نيروانا» است که هدف مهم و اصلي در اين آيين رسيدن به آن حالت مي باشد. برخي آن حالت را آزادي مطلق معرفي نموده و گفته است که انسان پس از مهار کردن فعاليت غرايز حيواني و چشم پوشي از لذايذ به آن مي رسد که در اصطلاح صوفيه به آن فنا گفته مي شود. البته از ديدگاه آيين بودايي اين حالت بدان معنا نيست که سالک به اين مرحله به شعاع الهي برسد. برخي مي گويد: که «نيروانا» که مقصود اصلي بودائيان مي باشد به معناي فعال مايشا به عنوان مرتبت سرمدي، ثابت و لايتغير است، فاسد ناشدني و انحطاط ناپذير است، ساکن و بدون جنبش است، در محدوده زمان جاي نمي گيرد نامير است، به دنيا نيامده و شدن در آن راهي ندارد، علاوه بر همه اين ها نيروانا ويژگي هاي ديگري نيز دارد. که عبارتست از قدرت، برکت، و شادماني، امنيت، پناهگاه راستين و مکاني است امن، نيروانا حقيقت راستين و واقعيت اعلي است، نيروانا عين خير است هدف متعالي است واحد است و تنها کمال ممکن و دست يافتني است، دين بودايي تجسم يافتة نيروانا است و اين همان جنبة از آيين بودا است که شديدا رنگ مذهبي دارد.
آنچه بودائيان راجع به «نيروانا» بيان داشته و از او توصيف کرده است تقريبا شبيه به اوصاف خداوندي است که اديان توحيدي در مورد خالق و آفرينندة جهان بيان مي کنند. و اگر چنين باشد مي توان گفت که آيين بودا خداوند را قبول دارد ولکن نسبت به آن مانند اديان ديگر توجه نشده است. چون اين آيين و مسلک بيش از آنکه به يک دين شباهت داشته باشد به يک فلسفه شبيه است ولي پيروان او تديجا آيين او را به صورت يک آيين مذهبي درآوردند و خود او را که منکر عبادت و پرستش خدايان بود تا حد يک معبود بالا بردند و معابد ساختند و مجسمه بودا را در معابر برپا کردند و گفته هاي او را پس از خودش گرد آوردند».

نتيجه:

از مجموع آن چه گذشت به اين نتيجه مي رسيم که خدا در آيين بودا جايگاه خاصي ندارد و انديشمندان بودايي در برابر خالق جهان موضع لاادري اختيار نموده اند، به قول خودشان، آن ها در فکر نجات بشر از بدبختي و نکبت مي باشند و مي خواهند با روش هايي که بودا بر اثر رياضت به آ ن ها دست يافت، از آلام انسان بکاهد. به نظر مي رسد که بهترين مطلب دربارة اين آيين کلام استاد شهيد مطهري باشد که فرمود: آيين بودايي يک فلسفه است نه اينکه دين باشد.
اما سؤال اين است که اولاً، آيا بدون داشتن اعتقاد ميتوان به مرحله ي عمل رسيد و آيا بدون تبيين جهان هستي ميتوان راه سعادت را هموار کرد؟ ثانياً، در آيين بوديسم دو پيش فرض اعتقادي، يعني حقيقت تألّم و تناسخ، وجود دارد که بدون پذيرفتن آنها نميتوان از روشهاي بودا براي سعادتمند شدن پيروي کرد و با قبول آنها، برخلاف خواسته ي وي، وارد مباحث اعتقادي ميشويم که بوديسم آن را خط قرمز و خارج از توان انسان دانسته است; بنابراين آيين بوديسم يا بايد جوابگوي مباحث اعتقادي باشد و به تبيين مبدأ و معاد عالم بپردازد و يا از دادن برنامه ي عملي بپرهيزد، والّا دچار سفسطه و مغالطه خواهد شد. همچنان که در طول تاريخ دچار آن شده و با آنکه ادعاي مبارزه با تعدد الهه در آيين هندو را داشت، در طول زمان گرفتار بت پرستي شد و به جاي خدايان متعدد هندوان، تماثيل و مجسمه هاي بودا را بت قرار داد و بت پرستي شرک آلود هندوها را به بت پرستي کفرآميز بودايي تبديل کرد.
چرا در دين بودا با گذشت قرن هاي بسيار، بت به عنوان خدا مورد ستايش است؟
پاسخ به سؤال بالا مستلزم كنكاش در مورد معبود آيين بودا و اثبات بت پرستي آنان است، براي همين بايد بين دو امر يعني ادعاي بودائيان و عملكرد آنان فرق گذاشته شود؛ چرا كه آنان ادعا مي كنند كه بودا در زمينه خدا و خالق هستي سخني به ميان نياورده و به گفته ويل دورانت بودا الهياتي بدون خدا عرضه كرده است.
در منابع بودايي از وي نقل كرده اند كه بودا مي گفت: «من در باب قدمت عالم و ازليت جهان توضيحي نداده و هم چنين در باب محدوديت و تناهي وجود تفسيري نكرده ام... زيرا بحث در اين امور فايدتي را متضمن نيست و اين مسائل پايه و بنيان دين نمي باشد...» و حتي در برخي ديگر از منابع گفته شده كه وي نه تنها در مورد خدا سخني نگفته بلكه منكر خدا و خالق و معبود هم بوده است، چنان كه نقل مي كنند وي در جواب اين سؤال كه «جهان ساختة كيست؟ پاسخ داده به نظر من جهان ابدي است و آغاز و انجامي ندارد.»
بنابراين طرفداران آيين بودا بر طبق آيين خود خدايي ندارند كه آن را پرستش كنند، آيين آنها نه خدايي معرفي كرده و نه معبودي كه بتوان براي آن بت ساخت و نه نحوه پرستش خدا يا بتي را بيان كرده است.
اما عملكرد بودائيان برخلاف چيزي است كه از بودا نقل شده و آنان در عمل نه تنها خداياني براي خود ساخته اند، بلكه به پرستش انسان هاي خدانما رو آورده و در دام شرك و بت پرستي خاصي گرفتار آمده اند.
براساس منابع موجود، آغاز پرستش معبود ساختگي از زمان خود بودا آغاز مي شود و به تعبير ويل دورانت «پيروان استاد (بودا) در پايان عمر دراز او كم كم به خدا كردن او رو آورده بودند.» بعد از مرگ بودا اين خدا كردن بودا ادامه يافت و با ساختن مجسمه هاي بودا پرستش بودا و مجسمه هاي او متداول گشت و معابد را كه هر روز به تعداد آنها افزوده مي شد به بت خانه هاي بزرگ تبديل كردند. اين گرايش به بوداپرستي و بت پرستي خاص بوديسم علل و عوامل متعددي مي تواند داشته باشد كه در ذيل به ذكر دو مورد اكتفا مي شود.

1. فطرت:

از ديدگاه انسان شناسي اسلامي انسان فطرتاً موجودي خداپرست است و از بدو خلقت سعي در شناخت خدا و پرستش آن دارد چنان كه قرآن مي فرمايد: «پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن. اين فطرتي است كه خداوند انسان ها را بر آن آفريده؛ دگرگوني در آفرينش الهي نيست...»
بنابراين اموري چون بت پرستي. شرك، الحاد و... همگي انحرافاتي هستند كه به دليل تبعيت از هوا و هوس هاي نفساني و وسوسه هاي شيطاني به وجود آمده اند و الا در حقيقت حتي بت پرستان هم منكر و جود خدا نبودند چنان كه قرآن مي گويد: «آگاه باشيد كه دين خالص از آن خداست و آنها كه غير خدا را اولياي خود قرار دادند (دليلشان اين بود كه) اينها را نمي پرستيم مگر به خاطر اين كه ما را به خداوند نزديك كنند...»
پس مي توان نتيجه گرفت كه حتي بر فرض اين كه بودا سخني در مورد خدا و معبود نگفته و آدابي براي پرستش خدا بيان نكرده است باز پيروان وي براساس فطرت خود به پرستش معبود رو آورده و معبودي براي خود جستجو كرده هر چند در اين كار به خطا رفته و دچار پرستش بودا و مجسمه هاي او شده اند.

2. تأثيرپذيري از ديگر اديان:

همه اديان قبل از بوديسم به خصوص آيين هندوئيسم بر محور پرستش خالق هستي بنيان گذاشته شده بودند و آيين هندوئيسم كه دچار انحراف شده بود در اين امر چنان به افراط گرائيده بود كه به عده ي بي شماري از خدايان آسماني و زميني با اسماء و صفات عجيب و غريب معتقد شده بود و به شدت در غرقاب بت پرستي دچار آمده بود.
پيروان بودا كه قبل از ايمان آوردن به وي پيرو آيين هندوئيسم بود و در آن فرهنگ تربيت يافته بودند. به سادگي نمي توانستند از پرستش معبودهاي خود دست بردارند و تنها تأثيري كه بودا مي توانست داشته باشد تغيير نام اين معبودها از خدايان فراوان به بودا، بود و مريدان وي به جاي الهه هاي هندوئيسم به پرستش بودا و مجسمه هاي وي رو مي آوردند.
نتيجه اين كه انسان فطرتاً خداپرست است لكن در اين راه دچار انحراف مي شود و اگر راه راست به او نشان داده نشود هر چند از الهه ها و بت هاي هندوئيسم هم دست بردارد دچار صنم پرستي بودايي مي شود بنابراين تنها راه نجات از اين انحرافات چنگ زدن به ريسمان الهي و دين راستين اسلام است.

3. انکار معاد و اعتقاد به تناسخ

در کيش بودا عقايد و قوانين مختلفي حاکم است; از جمله قانون کارما ـ کرمه به معناي کردار، که از برجسته ترين قوانين هندوان است; بدين معنا که آدمي نتيجه ي اعمال خود را در دوره هاي بازگشت مجدد خود در اين جهان ميبيند; کساني که کار نيک انجام داده اند در مرحله ي بعد، زندگي مرفه و خوشي دارند و آنان که بدکارند، در بازگشت با بينوايي و بدبختي دست به گريبان خواهند بود و چه بسا به شکل حيوان بازگشت کنند.
نام اين بازگشت مجدد به دنيا سَمسارا به معناي تناسخ است.
هندوان معتقدند آدمي همواره در گردونه ي تناسخ و تولدهاي مکرر در جهان پررنج گرفتار است و تنها راه رهايي انسان از گردونه ي تناسخ و تولدهاي مکرر در جهان پردرد و بلا، پيوستن به نيروانا است که مورد توجه بوداييان واقع شده است. براي روشنتر شدن اين بحث لازم است ابتدا معناي تناسخ و اقسام آن بازگو شود.

معناو اقسام تناسخ

معناي «تناسخ ارواح» اين است که ارواح از جسمي به جسم ديگر منتقل ميشوند و در اصطلاح هم به همين معناست; يعني «با مرگ يک فردِ آدمي، روح او از کالبدش بيرون آمده، به بدن يک فرد ديگر، چه انسان و چه غير انسان، حلول کند».

اقسام تناسخ

براي تناسخ اقسام مختلفي ذکر شده است و در يک تقسيم بندي کلي ميتوان گفت تناسخ مطلق يا مُلکي، اعم از نزولي و صعودي، عبارتاند از:
نسخ (حلول روح شخص متوفي در انسانها)، يا مسخ (حلول روح شخص متوفي در حيوانها)، يا رسخ (حلول روح شخص متوفي در جمادات) و يا فسخ (حلول روح شخص متوفي در نباتات).

تناسخهاي باطل

تمام اقسام تناسخ، باطل و مورد انکار شرع و عقل است.

دلايل عقلي بطلان تناسخ

همان گونه که در تعريف تناسخ گفتيم، روح مردهاي به بدن انسان يا موجود ديگري منتقل ميشود و اين انتقال دايمي و ابدي است و از آن به تولد بعد از تولد تعبير ميکنند. عقيده به تناسخ برخلاف قانون تکامل و منطق عقل بوده لازمه ي آن انکار معاد است.
حکماي الهي در ابطال تناسخ فرموده اند:
1. وقتي بدن مستعد حدوث نفس (روح) شد، از مبدأ أعلي به او افاضه ميشود; چون جود خدا تام و فيض او عام است و شرط صلاحيت قبول افاضه از جانب قابل (انسان) هم حاصل است. حال اگر روحي که از بدن مرده اي جدا شده به همين بدني که آماده ي افاضه ي نفس است تعلق بگيرد، لازمه اش اجتماع دو نفس در يک بدن خواهد بود و چنين چيزي باطل است; زيرا هر انساني با مراجعه به وجدان خويش درمي يابد که يک ذات بيشتر نيست.
2. نفس (روح) از ديدگاه تناسخي از دو حال خارج نيست: يا منطبع در ابدان است يا از بدنها جداست و هر دو قسم باطل است. اما قسم اول (نفس منطبع در ابدان) در عين محال بودن، با مبناي خود قايلان به تناسخ منافات دارد; زيرا انتقال صور و اعراض از محلي به محل ديگر ممتنع است; چون انطباع با انتقال منافات دارد، زيرا لازمه اش اين است که نفس در حال انفصال از بدن، يک موجود بدون موضوع و محل باشد.
و اما قسم دوم (نفس مجرد از ابدان) محال است; چون عنايت خدا مقتضي رساندن هر صاحب کمالي به کمال لايق خودش است و کمال نفس مجرد، يا علمي است (که به عقل مستفاد ميرسد)، يا عملي (آراستن به مکارم اخلاق و دوري از رذايل). حال اگر نفس، بدون رسيدن به عالم انوار و عقول، دايم در حال تردد از اين بدن به آن بدن باشد، در اين صورت از کمال لايق خود ممنوع شده است، حال آن که عنايت الهي غير از اين است.
دليل نقلي بر بطلان تناسخ
خداي متعال ميفرمايد:
(کَيْفَ تَکْفُرُونَ بِاللّهِ وَ کُنْتُمْ أَمْواتاً فَأَحْياکُمْ ثُمَّ يُمِيتُکُمْ ثُمَّ يُحْيِيکُمْ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ); چگونه به خداوند کافر ميشويد؟! در حالي که شما مردگان (و اجسام بي روحي) بوديد و او شما را زنده کرد سپس شما را ميميراند و بار ديگر شما را زنده ميکند، سپس به سوي او بازگردانده ميشويد.
آيه ي فوق صريحاً عقيده به تناسخ را نفي ميکند و مي فرمايد: بعد از مرگ، يک حيات بيش نيست و طبعاً اين حيات همان رستاخيز و قيامت است و انسان مجموعاً دو حيات و مرگ دارد. اگر تناسخ صحيح بود تعداد حيات و مرگ بيش از دو تا بود; بنابراين عقيده به تناسخ که گاهي نام آن را تغيير داده و عود ارواح مينامند، از نظر قرآن، باطل و بياساس است.

يك دليل ساده

بودا که در پي اصلاح آيين هندوييسم بود، روح را انکار ميکرد، ولي در پاسخ به اين سؤال که سرانجام انسان چه خواهد شد، به ناچار مانند هندوها تناسخ را به عنوان اصل مسلم ديني پذيرفت. به عقيده ي وي، روح انسان در هنگام مرگ به کالبد و يا جسم ديگري انتقال مييابد و يک سلسله تولد و تجديد حيات را طي ميکند و پس از هر تولد و زندگي دوباره به بدني ديگر حلول ميکند و اين تولدها ممکن است بي انتها و تا ابد ادامه داشته باشد; ولي به تناقض گرفتار ميآيد، زيرا بدون حلول روح از جسمي به جسم ديگر تناسخ امکان ندارد; و بر فرض که تناسخ را قبول کرديم کدام دليل عقلي و منطقي صحيحي بر حقانيت تناسخ دلالت ميکند؟! حدود صد سال پيش مردم هند دويست يا سيصد ميليون نفر بودند که بعد از مرگ، روحشان در کالبد دويست يا سيصد ميليون نفر تازه متولد شده نسخ پيدا کرده است. حال اگر اين تعداد را از جمعيت کنوني هند، که بيش از يک ميليارد نفر است، کم کنيم، چيزي حدود هفتصد تا هشتصد ميليون نفر وجود خواهد داشت که طبق قانون تناسخ بايد بدون روح باشند، چون قبلاً روحي نبوده تا در اين تازه متولدان، نسخ پيدا کند.
اگر ما قانون تناسخ را قبول کنيم، بايد منکر افزايش جمعيت جهان باشيم و در طول هزاران سال که انسان بر کره ي خاکي زندگي ميکند، بايد تعداد اشخاص وفات يافته با تعداد انسانهاي متولد شده برابر باشد، تا تناسخ معنا دهد، والّا بايد بپذيريم که بعضي از اجسام بشري روح ندارند و بعضي از ارواح هم بدون جسم ميمانند که هر دو گزاره مبطل قانون تناسخ است.

4. فردگرايي

تعليمات بودا که در چهار حقيقت و هشت راه خلاصه شده، ناظر به امور فردي است و به ادعاي بوداييان، راه نجات فرد، تمسک به اين تعليمات است و چيزي افزون بر اين مطالب وجود ندارد که بتوان از آن براي هدايت جامعه بهره برد. گويا نظامهاي اجتماعي و اصل جامعه از ديدگاه بوديسم امري واهي و خيالي است و نقشي در زندگي انساني ندارد و، به همين خاطر، خود بودا براي رسيدن به نيروانا از جامعه ميگريزد و به جنگل پناه ميبرد و با گدايي و دريوزگي خوراک خود را تهيه ميکند و آن گاه هم که براي تبليغ آيين خود بازميگردد، به سراغ تک تک افراد ميرود و هرگز سعي نميکند تحولي اجتماعي ايجاد کند; وي نه با حاکمي درگير ميشود و نه به نکوهش قانوني از قوانين جامعه ي آن روز ميپردازد، بلکه با تک تک افراد ارتباط برقرار و آنان را به ترک زندگي و علايق اجتماعي ترغيب ميکند و، از ديدگاه وي، هر کس از اجتماع برهد و همچون خود وي، پدر و مادر و همسر و فرزند و حتي حکومت را رها کند، ميتواند به نيروانا برسد.
در سراسر تعاليم بودا... يک وظيفه ي ثابت و هميشگي براي هر فرد تعيين شده که خود درباره ي امور خودش بينديشد و خود تصميم بگيرد و آن را با رعايت جوانب اخلاقي به اجرا درآورد... .
و ديگر، دستوري براي راهنمايي ديگران و مبارزه با نظامها و قوانين ظالمانه ي اجتماعي وجود ندارد و همين فردگراييِ افراطي باعث ميشود که آيين بودا نتواند برنامه اي عملي براي زندگي انسان داشته باشد. شايد نام «برنامه اي براي نيکو مردن و پيوستن به نيروانا» زيبنده ترين نام براي آيين بودا باشد.

5. آميختگي با افسانه

آيين بوديسم با دوري گزيدن از مباحث نظري و اعتقادي و نپرداختن به سؤالاتي که درباره ي مبدأ و معاد مطرح ميگردد، دچار نوعي خلأ مباحث کلامي و استدلالي ميشود و براي پر کردن اين خلأ به دامان افسانه و اسطوره پناه ميبرد و در پاسخ سؤالهاي متعدد هستي شناختي، به تمثيل و داستان رو مي آورد و از افسانه براي تبيين اصول خود بهره ميگيرد. اين روش هر چند در جلب نظر افراد عامي جامعه مؤثر است، از ارائه ي قانون و قاعده براي رستگاري انسان عاجز است و جز گرفتاري در انبوهي از خرافه و افسانه ثمره اي ندارد.

6. انكار نبوت

بودايي‌ها چون وجود خداي واجب‌الوجود را انكار مي‌كنند، طبعاً اعتقادي به نبي مرسل و پيامبري كه حامل وحي الهي باشد ندارند و مي‌گويند كه عقل به تنهايي توان هدايت انسان را دارد و نيازي به پيامبر نيست. و سؤالي كه بي‌پاسخ مي‌ماند اين است كه آيا عقل مورد ادعاي شما امر به تمثال پرستي مي‌كند و آيا عقل موجب مي‌شود كه شما صانع را انكار كنيد و در تناقض تناسخ گرفتار آييد آيا عقل نياز به مؤيد راهنما ندارد آيا اگر رسولاني به عنوان راهنما و مؤيد عقل از سوي خداوند بيايد منافاتي با احكام عقل دارد، آيا عقلي كه مدعاي داشتن آن را مي‌كنيد موجب شده كه عالم ممكن را واجب‌الوجود پنداريد؟!
منابع:
bayynat.ir
tahoordanesh.com
hawzah.net
andisheqom.com
www.bashgah.net
دانشنامه حوزه نت
ويکي‌پديا
كتب:
تاريخ مختصر اديان بزرگ، تأليف فليسين شاله
مقارنة الاديان، تأليف دكتر احمد شلبي
عالم الاديان، تأليف محمد حميد فوزي
جهان مذهبي، ج1، تأليف ريچارد بوش
غلامعلي، آريا، آشنايي با تاريخ اديان
رابرت اهيوم، اديان زندة جهان
جان بي‌ناس، تاريخ جامع اديان
توفيقي، حسين، آشنايي با اديان بزرگ
مطهري، مرتضي، خدمات متقابل اسلام و ايران
ويل دورانت، تاريخ تمدن
شلبي، احمد، مقارنه الاديان
اديان ابتدايي، رباني گلپايگاني
نبوّت، محسن قرائتي
تفسير نمونه
معين، محمد، فرهنگ فارسي (معين)
سعيديان، عبدالحسين و..، تاريخ مختصر مصور جهان
چنين گفت بودا، بر اساس متون بودايي، ترجمة دكتر هاشم رجب زاده
بودا و انديشه هاي او، تأليف سادهاتيسا، ترجمه محمد تقي بهرامي حرّان.
اديان هند كبري، تاليف احمد شلبي
انسان و اديان، تاليف محمد كمال جعفر
جهان مذهبي اديان در جوامع امروز ج يك، تاليف ريچارد بوش، ترجمه عبدالكريم گواهي
جعفري، محمد تقي، عرفان اسلامي
طباطبايي، محمد حسين، تفسير الميزان
جعفري،‌ محمدتقي، تفسير و نقد و تحليل مثنوي
رنجبر، در جستجوي ريشه‌هاي آسماني بودا
تاريخ مختصر اديان بزرگ، فليسين شاله، ترجمة منوچهر خدايار محبّي.
اديان و مكتب‌هاي فلسفي هند، داريوش شايگان
مبلغي آباداني، عبدالله، تاريخ اديان و مذاهب جهان
گروه مؤلفان، جهان مذهبي «اديان در جوامع امروز»
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:








.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.




تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به پاتوق مي باشد.